کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

گامبالو

کتاب ماهی سیاه کوچولو

  نویسنده: صمد بهرنگی مشخصات کتاب | نام کتاب: ماهی سیاه کوچولو (نسخۀ مصور) | نوشتۀ: صمد بهرنگی | نقاشی: فرشید مثقالی | سال انتشار: ۱۳۴۷ | ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان     برای دانود کتاب اینجا کلیک کنید ...
29 مرداد 1394

عکس های کیمیا

در اینجا چند عکس در موقعیت های مختلف از دخترم کیمیا                   که در صورت تمایل با کلیک روی هر عکس                   می توانید عکس  بزرگتر را ببینید                    ...
28 مرداد 1394

عروسك قشنگ من

    عروسك قشنگ من     عروسك قشنگ من، قرمز پوشيده   تو رختخواب مخمل، آبي خوابيده       يه روز مامان رفته بازار، اونو خريده قشنگتر از عروسكم ، هيچكس نديده       عروسك من، چشماتو وا كن   وقتي كه شب شد، اونوقت لالا كن     عروسك قشنگ من، قرمز پوشيده   تو رختخواب مخمل، آبي خوابيده     ...
21 مرداد 1394

باغ جا نماز

    باغ جا نماز     از باغ جا نمازم   آهسته پر کشیدم   رفتم به سوی باغی   یک باغ سبز و خرم   دیدم که گُل در آن باغ   روییده دسته دسته   دیدم کنار گُل ها   یک شاپرک نشسته   آن شاپرک مرا دید   پر زد به سویم آمد   او با خودش گُل آورد   گُل را به چادرم زد   گفتم: به شاپرک جان   این گُل چه خوب و ناز است   او شادمان شد و گفت:   این گُل، گُل نماز است     ...
21 مرداد 1394

چادرنماز مامانی

    چادرنماز مامانی     چادرنماز مامانی بوی گل و گلاب می ده مامان کنار گلدونه داره به گلها اب می ده منم میرم یواشکی چادرشو برمیدارم سر میکنم مثل مامان  دستامو بالا میارم مامان میگه صد آفرین ببین چه گل دختریه کاش بدونه که قبله مون این وری نیست اون وریه     ...
20 مرداد 1394

یه مسواک کوتوله

    اتل متل توتوله     یه مسواک کوتوله همش با غر غر میگه میرم از اینجا دیگه صاحب من کودکه مثل خودم کوچکه شنیده ام بعد شام گفته ترو نمیخوام با من شده خیلی بد به موی من لب نزد قهر میکنم من باهاش میرم کنار کفشاش به جون هرچه مسواک کفشارو میکنم پاک     ...
20 مرداد 1394

حسنی بی دندون شده

  حسنی بی دندون شده     حسنی بی دندون شده زار و پریشون شده بی احتیاطی کرده حالا پشیمون شده بادندوناش شکسته بادوم سخت و پسته مک زده به آبنبات هی جویده شکلات قندونو خالی کرده وای که چه کاری کرده دونه به دونه دندوناش خراب شدن یواش یواش     ...
20 مرداد 1394

شعر آقا خرگوشه

    شعر آقا خرگوشه     یک روز یه آقا خرگوشه رسید به یه بچه موشه موشه موشه دوید تو سوراخ   خرگوشه گفت : آخ وایسا، وایسا، کارت دارم من خرگوش بی آزارم بیا از سوراخت بیرون نمی خوای مهمون یواش موشه اومد بیرون یه نگاهی کرد به مهمون     دید که گوشاش درازه دهنش بازه، بازه شاید می خواد بخوردم یا با خودش ببردم پس می رم پیش مامانم آنجا می مونم مادر موشه عاقل بود زنی با هوش و کامل بود یه نگاهی کرد به مهمون گفت ای بچه جون!   این خرگوشه خیلی خوب و مهرب...
20 مرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گامبالو می باشد